Never believe
بعد از اتمام مصاحبه
با ديدن نگاههاي سرشار از معناي”ريز مي بينمتان”ِ آقايان و خانم مهندس درجلسه
و شنيدن عبارت منحوس”نتيجه را به شما خبر خواهيم داد”
دو روز تمام نشستيم غصه/حرص/افسوس/حسرت خورديم كه صد در صد در
مصاحبه با پارك فن آوري اطلاعات رد خواهيم شد /
كلي به خودمان فحش هاي ناموسي داديم كه حرف زدن بلد نيستيم و نتوانستيم
طرحمان را كه برايش اينهمه زحمت كشيده بوديم را به درستي معرفي كنيم و چرا
با اين همه ادعا جلوي پنج نفر دكتراي كامپيوتر و مهندس زبانمان بند آمده بود/و…
از افسردگي چهار صبح با سيستر و گروه كوهنوردي رفتيم كوه ،كلي آهنگهاي غمگين گوش داديم
و مطالب منفور و سرشار از فحش و لعنت خطاب به خودمان نوشتيم…
تا اينكه
امروز صبح زنگ زدند كه خودتان طرحتان و شركتتان پذيرفته شده ايد بياييد براي تكميل مدارك!!
پ-ن:بدبين هم باباته!