چهار خونه هاي وسط روميزي: از سري داستانهاي رسيده از استاد خدايي! بارها و بــارها بايد خواند...!

متاسفم! همه اش رو خودم تنهايي خوردم! هيچي براي غر زدن توي وبلاگ باقي نموند...

....... بدترين لحظه‌ی زندگی من زمانی بود که دليل بهترين لحظه‌ی زندگی يك دختر ديگه شدم

«بگويی باور ميکنم. تکرار کنی شک ميكنم. اصـــرار کنی رد ميکنم!»

نوازندگان آرامتر بنوازيد بسي دلمان به تنگ آمده است..!