Posted by By maryami September 3, 2004Posted inUncategorized سفر ِكاري در اصطلاح عاميانه به سفري گفته مي شود كه شخص بالاجبار واز روي ناچاري، براي ادامه حيات كاري خود بدان روي مي آورد. بديهي است در اين سفر…
Posted by By maryami September 2, 2004Posted inUncategorized فرهاد،سوسن،ويگن و كنون دلكش:( «من به بند افسونم ،من به بند افسونم يك دوروزه مهمونم ميگريزم از دنيا،شبگرد وپريشانم ...»
Posted by By maryami September 1, 2004Posted inUncategorized تازگيها سعي ميكنم با خودم مهربان تر باشم و به جاي انكه خود را مدام سرزنش كنم به خودم مي گويم: «فداي سرت مريم! اگر آدم بودي كه الان اينجا…
Posted by By maryami August 31, 2004Posted inUncategorized از ميان مداد رنگي هايم «سفيدِ كمرنگ» را بر مي گزينم و حضورم را نقاشي مي كنم...!
Posted by By maryami August 30, 2004Posted inUncategorized تكيه كردن را از ياد ببر. اعتماد، نكَردَنيست!
Posted by By maryami August 29, 2004Posted inUncategorized آن روزها وقتي من كوچكتر بودم خيلـــــــي بزرگتر بودم...!
Posted by By maryami August 25, 2004Posted inUncategorized جديد ترين استعداد منحصر به فردي كه در خودم كشف كردم، قدرت بي نظيرم در گم كردن كليد هاي مختلف در كوتاهترين زمان ممكنه است. امروز قفل سومين كمد را…
Posted by By maryami August 23, 2004Posted inUncategorized410 Comments مهربان! زين پس اگر خواستي نفرين كني، كمي مهربان تر، ملايم تر، آرام تر.... مُرديم از استخوان درد!
Posted by By maryami August 21, 2004Posted inUncategorized تلقين مي كنيم 3 2 1 : «من همه آدمها را دوست مي دارم،من همه آدمها را دوست مي دارم من همه آدمها را دوست مي دارم،من همه آدمها را…