خستگی زودرس
خستگی زودرس گرفتم
من مدیریت زمانم رو از دست دادم اون هفته ای که مریض شدم , اون موقع که استاد فلان فلان شده, آخر ترم مجبورمون کرد یک پروژه به حجم یک تز رو براش انجام بدهیم و من از همون موقع مجبور شدم کم بذارم برای چیزهای دیگه و تازه همین هم اینقدر استاد اردنیه ازمون ایرادهای بنی اسرائیلی میگیره که میخواهم سرخودش و اون استاد چینیه داد بزنم که هوی با آدم طرفید نه آدم آهنی!
خستگی زودرس گرفتم.
ارور میده, بی صاحاب حالا که حساسه و وقتم کمه هی ارور میده, از اینترنت سرچ میکنم , از فوریوم ها می پرسم .همه هی میان میخونن و میرند. هیچکی فکر نمیکنه شاید اگر یک ذره وقت بذاره یک سرنخ به من بده چقدر میتونه مشکل گشا باشه. پا می شم راه میرم دور کتابخونه, آب میخورم , برمیگردم می شینم , به دوستام ایمیل میزنم , اس ام اس میزنم, ذهنم باز بشه نکنه درست باشه, نمیشه /از دوستم کمک میگیرم /هی سعی میکنیم , هی ارور میگیریم هی سعی میکنیم , هی ارور میگبریم ارور…
خستگی زودرس گرفتم
خودم هم نمیدونم چه جوری میخوام اون دو تا درسم رو که تا حالا نخوندم رو برای امتحان بخونم.بعد می ترسم .از خودم از اینکه این همه بار برداشتم مثل همیشه, بدون اینکه به کوچیکی شونه هام, به کوتاهی زمانم, به مشکلات غیر منتظره فکر کنم.من خسته شدم , قبل از اینکه همه بارهام رو به مقصد برسونم خسته شدم, من نرسیده به آخرین نقطه های خط اول خسته شدم .قبل از اینکه حتی به پیش مقدمه ء چیزهایی که میخواستم برسم, خیلی زود تر از اون چیزی که فکرش رو میکردم…خیلی زود.