در صفحه دویست و چهل و سوم از خاطرات مریمی در غربت میخوانیم:
“امروز بعد از دو ماه بسته های تولدم رسید یک هیجان خوب میان یک عالمه درس و پروژه و تمرین و خستگی.بسیار به موقع.
نامه ای در میان بسته ها نبود و نفهمیدم دقیقا از چه کسانی باید تشکر کنم.
یک ام پی تری پلیر دو گیگ از طرف سیستر دوست داشتنی در میان هدیه هایم بود.اما با تلاش یک همکلاسی چینی و هندی و یک استاد اردنی هم کار نکرد و عین آینه دق جلوی من نشسته است و کار نکردنش را به رخم میکشد
امروز به لطف دوستانم هدیه های بسیار زیبایی گرفته ام و برای مدت کوتاهی گرفتاری هایم را فراموش کردم و از ته دل ذوق زدم.
امروز بسیار خوشحالم چون ایمان دارم که بهترین دوستهای دنیا همان دوستان من هستند. دوستانی که فاصله, حقیقی بودنشان را برایم اثبات کرده است و دلم برای تک تکشان یک دنیا تنگ شده است وهنوز نمیدانم این همه خوبی را چگونه میشود پاسخ داد… “

بعد از تحریر) ام پی تری پلیر ام کار میکند, مثل دسته گل.