تمام شد
||
/\


سال پر فراز و نشيب 84
نامش را گذاشته ام سال كانگورو /سال چهارپا دويدن/سال جهش/پرش /از خيلي چيزها و از خيلي آدمها/…
اولش خواستم نامش را بگذارم غمنامه 84 /اما بعد كه بيشتر فكر كردم ديدم درست نيست كه اتفاقات بسيار بد اخير را ربطش بدهم به همه سال.
…………….
نفطه داون 84 زماني بود كه در خواستم براي بار دوم رد شد زماني كه فهميدم تمام برنامه هاي سال 85 ام به هم ريخته است زماني كه فهميدم زندگي به هبچ عنوان قابل پيش بيني نيست/بايد طعم تلخ زندگي را بچشي تا بزرگ شوي وبهاي تجربه كردن عمر و جواني است كه بايد بپردازي.
افسوس…
نقطه اوجش زماني بود كه در جلسه مديران موفق استان دعوت شدم جلسه اي كه تنها خانم بدون چادر جلسه بودم / كم سن ترين عضو جلسه وتنها راهنماي تور منتخب از طرف حراست/…در آن شرايط /براي روحيه ام بسيارمفيد بود.
در واقع شايد چون پيش فرض ذهني هميشگي ام ” من اصلا آدم موفقي نيستم” را كمي زير سوال ميبرد.
…………….
از ايستادن/نظاره كردن و حركت نكردن بيزارم/ميداني من در اوج نا اميدي در اوج افسردگي /تلاش ميكنم چرا كه چاره اي جز اين ندارم/چرا كه از انسانهاي بي اراده فراري ام/چرا كه نميخواهم زندگي بفهمد كه چقدر ميتواند راحت حالم را بگيرد/چرا كه غرورلعنتي ام اين اجازه را نميدهد كه شكست را بپذيرم/من در اوج ياس انتظار يك معجزه را از زندگي دارم/ميدانم كه احمقانه است /اما شايد بايد اجازه دهم كمي هم كائنات در سرنوشتم دخالت كنند/هميشه وقتي كم مي آورم اين جمله را ميگويم/مثل الان،..
…………….
بزرگترين تحولي كه به مناسبت 85 ايجاد كردم
عوض كردن چندآهنگ گوشي ام بود
و انتخاب رنگ نارنجي براي همه لباسهايم.
بقيه تحولات باشد در دست گاد
هر چه باشد بزرگترمان هست
حق بر گردنمان دارد!
…………….
آن همه ناز و تنعم كه خزان ميفرمود
عاقبت در قدم باد بهار آخر شد
عيد بر شما مبارك.