بار ديگر/يكي ديگر/
||
/\
دوستي ديگر كاملا يتيم ميشود/مهم نيست كه او يك منشي قديمي شركتتان باشد يا يك همكلاسي دوران راهنمايي ، مهم اين است كه تا تو را مي بيند هاي هاي گريه ميكند و صدايش مسجد را پر ميكند/و تومثل هميشه زبانت درست جايي كه بايد فعاليت خود را آغاز كند متوقف ميشود/لال ميشوي و آرام آرام اشك ميريزي…
ميداني يك جاهايي بدجوري احساس ضعف ميكني احساس ناتواني/ احساس بي ثمري براي كسي كه به حرفهايت/محبتت و توجه ات نياز دارد و تو بي اختيار زبانت بند مي آيد و همان موقع خفه ميشوي/
آخر تو كه نميداني گاهي وقتها بيان كردن احساسات واقعي ات برايت از هركاري دشوار تر ميشود اينكه بتواني به يك دوست بفهماني كه چقدر براي ناراحتيهايش غصه خورده اي شب را تا به صبح به خاطرش نخوابيده اي /يا آنكه چقدر از رفتارش ناراحت شده اي يا…
خيلي سخت است
رمضان تو را ناسزا گويم يا پاييز را
نميدانم هرچه هست
بد نحسي است /
بد روزهايي است/
بد…