تنها چيزي كه فعلا دلم ميخواهد 48 ساعته شدن روزهــام است،
اين روزها اينقدر كارهام زياد شده كه خودم هم نميفهمم چه جور داره ميگذره،
از بس مهندس سرم غر ميزنه كه مواظب باش وقت كم نياري،همينجور دارم ميدوم،
صبح كه ميشه روي يك برگه سفيد كارهاي كه بايد انجام بدهم رو ياد داشت ميكنم،و آخر شب
كه ميشه تازه يادم مياد كلي كارهاي ديگه هم داشتم كه اصلا يادم رفته بنويسمشون و همينجور
روز از نو روزي از نـــــــو!
حالا اين وسط بشريت توقع دارند با اين همه مشغوليت ذهني و كاري براشون تو وبلاگ رمان بنويسم:D
البته به قول منحرف حسن يك خط وبلاگ نوشتن اينه كه آدم اگر سه چهار روز هم نياد اينجا خيالش راحته
كه ميتونه مال همه روزها رو پنج دقيقه اي بخونه: )