هر صبح/ همین آش و همین کاسه

والد نکوهشگر درون, صبح که صبح که بیدار می شوم
با اولین نگاهم در اینه یادآور این می شود که
کرم زیر چشم را فراموش کرده ام
آب به اندازه کافی نمی خورم
ورزش را به کل از یاد برده ام
و همچنان از دکتر پوست وقت نگرفته ام

نگاهم را که از آینه بر می دارم
والد نکوهشگر درون یادم می اندازد
که همچنان یک کارمند هستم
هنوز هیچ کتابی ننوشسته ام
هیچ درسی نساخته ام
و هم چنان باید آخر ماه حقوقم را دو دستی تقدیم بانک کنم
….
تنها راهی که برای تلافی والد نکوهشگر درونم دارم این است که
والد نکوهشگر والد نکوهشگر درونم بشوم
پوزخندی می زنم و می گویم
یادت رفت از موهایم ایراد بگیری!
دقتت را برای دفعه بعد بیشتر کن!
….
به نگاه سوم نمی رسد
دو کودک چهار و پنج ساله خانه بیدار می شوند
کودک درونم شاد می شود
والد نگوهشگر درون خفه خون می گیرد