برایم نگو


برایم نگو که مردم گرگ شده اند
نگو که آدمها دلشان پاک نیست و باید مراقب باشم
نگو که مردم چشم ندارند خوشی همدیگر را ببینند
نگو که زمانه بد شده است
نگو که می خواستی و نشد, نگو زندگی هیچ است, پوچ است بی ارزش است و دست بردارم
.
برایم از خوبی بگو, بگو با محبت گرگ هم گوسفند می شود
بگو که توانستی, بگو که لحظات کنونی ات همان است که سالها آرزویش را داشتی, از تلاشهایت بگو, از موفقیتت, از لحظات شادی ات,از لحظه های نابی که شیرینی اش تا ابد زیر دندانت می ماند…
.
از غصه هایت برایم حرفی نزن ,دلم نمی خواهد از درد چیزی بشنوم
بگذار فراموش کنم, بگذار عینک بدبینی ام همانجا لب طاقچه بماند
بگذار دنیای درونم تنها پر از خاطره های خوب باشد, از آدمهای خوب
برایم تنها ازعشق, از خوبی, از تلاش, از زندگی بگو