اين اصلا منصفانه نيست
كه من هر شب تا خود صبح كابوس ببينم كه
در يك اتاق تاريك موشها در حال خوردن من هستند
در يك بيابان از تشنگي در حال مردنم و در جايي يكي دارد مرا سخت
خفه ميكند و..
آنوقت خاله جان و زن دايي جان يك هفته در ميان زنگ بزنند كه
مرتب خوابهاي خوب از تو ميبينيم
كه باغ بودو گل بود و تو بودي و يك سيد بود. جانماز سبز از
مكه برايت آورده بودند. و يك عالمه لباس انجا براي تو بود
وگل از گلت شكفته بود و….
خوابهام را بدهيد خودم ببينم.
ميشود؟