Au nom de Dieu
از مضرات تور رفتن اينه که آدم نطقش بدجوری باز می شه و ديگه
بسته شدنش دست خداست!
…………..
اول تور گفتم( نگفتم؟) اون وسط مَسَط هاشم گفتم! اخرشم گفتم!
الانم ميگم:
تور بدونٍ دلنواز مثل ليمو ترش بدون نمکه
خوشمزه است اما حال نمی ده!
…………..
از ديشب تا الان برای اولين بار در زندگيم چند بار واقعا لذت بردم.
يکی از نگاههای خوشحال و مملو از عشق عروس و داماد خوشگل ديشب!
يکی از علاقه شديد و رفتار پر محبتهم کلاسيمون با خواهر کوچيکش در تور!
يکی از رازداری قشنگ دوستی که همه چيز را در مورد يک چيز می دانست و
انگار که هيچ نمي دانست!
کيف کردم!
…………..
داداشه داشت سر باباهه غر ميزد که چرا داداشٍ منشيه هی زنگ ميزنه اُرد ميده
که به خواهرم اينقدر حقوق بدين کی بدين فلان باشه اِل باشه بِل باشه…!
یک دفعه پريدم وسط حرفشون و گفتم:
بی زحمت به داداش منشيتون بگيد بياد در حق من هم برادری کنه
طلبهامو از اين شرکته بگيره!!
uhum
جفتشون ماتشون برد!!
…………..
ديروز داشتم با خودم فکر ميکردم از اخرين خنده هاي پر احساس و واقعي
من مدتهاست که ميگذره…..
امروز از دست ديوونه بازي هاي يک نفر اون قدر خنديديم که اشکم در اومد!
…………..
نگرانم!خيلي وقته نگرانم!
از اينکه شخصيت واقعيم داره شکل ميگيره
و من هنوز به خود واقعيم اجازه ندادم خودش باشه
نگرانم
از اينکه پوسته ظاهريم بمونه روم و بشه شخصيت اصليم!
اوه
c’est la merde
…………..
دلم نمي خواهد پايه هاي اوليه زندگيم رو توي سرزميني بسازم
که منو مجبور به خودم
نبودن ميکنه!
never
…………..
هي نشستيم حرص خورديم دونه دونه موهاي سرمون رو کنديم
که اگر ايرانگردي- جهانگردي بُردمون مالزي چه جوري مشکل مجوز
رو با اولياي منزل حل کنيم!
هيچي ديگه
از مسافرت که برگشتيم فهميديم کنسل شده!
سوسک شديم رفت!
…………..
خودم هم موندم چه جوری روم ميشه باز برم شرکت بگم
کلاسهای اين هفته ام هم تعطيل کنيد من دوباره دارم
ميرم مسافرت!!
نُچ نُچ!
اين وضعش نميشه!
بايد يک فکری به حالش کرد!
…………..
ميان ان چيزي که هستم تا انچه که نشان ميدهم
کيلومترها فاصله است..!
تازگيها اين را فهميده ام
…………..
از خستگی مُردم!
ByBye!
Posted inUncategorized