Posted by By maryami September 29, 2004Posted inUncategorized تهديد: بنده از همين مکان از همين تريبون به استاد فرانسه ام اخطار ميکنم که اگر تا اخر اين هفته جواب ايميل من را ندهد و يا تلفنش را درست…
Posted by By maryami September 29, 2004Posted inUncategorized سالها دل طلب جام می از ما ميکرد انچه خود داشت ز بيگانه تمنا ميکرد…
Posted by By maryami September 27, 2004Posted inUncategorized خيلي زور زدم با كلمه هاي «بي مصرف» «به درد نخور» «بي خير» «دوست» «به دَرَك» يك جمله دو خطي بسازم اما آخرش كم اوردم!
Posted by By maryami September 26, 2004Posted inUncategorized ميگه اگر تولدت بود همين پرينتر رو كادو ميدادم بهت! من ميخوام يكبار ديگه از اول مهر دنيا بيام خــــــــدا:((
Posted by By maryami September 25, 2004Posted inUncategorized دقايقي پيش از اتاق فرمان به ما اطلاع دادند كه ما دچار يك دختر دايي چشم سبز جديد شده ايم! نمي داني مهسيما دنيا چقدر زيباست! خيلي حيف ميشد نمي…
Posted by By maryami September 23, 2004Posted inUncategorized آقـــــــــــــاَ منَم بازي! منم پَس پريروز «امروز»بوده بودم!
Posted by By maryami September 23, 2004Posted inUncategorized روزي روزگاري تابستان 82 دست بر قضا يك روز يكي زنگ زد كه بيا براي كلاسهاي راهنماي توريست ثبت نام كنيم دست بر قضا در امتحان وروديش قبول شديم و…
Posted by By maryami September 22, 2004Posted inUncategorized آه !دلبرم چگونه ميتوانم شادماني عميقم را به تصوير بكشم از آن روي كه از ديدن ريختت براي مدت زماني هر چند كوتاه محروم خواهم بود!
Posted by By maryami September 18, 2004Posted inUncategorized گر نباشد حامی هم چون ما تُرا حالِ ما افسانه می باشد تو را/