Posted by By maryami August 31, 2004Posted inUncategorized از ميان مداد رنگي هايم «سفيدِ كمرنگ» را بر مي گزينم و حضورم را نقاشي مي كنم...!
Posted by By maryami August 30, 2004Posted inUncategorized تكيه كردن را از ياد ببر. اعتماد، نكَردَنيست!
Posted by By maryami August 29, 2004Posted inUncategorized آن روزها وقتي من كوچكتر بودم خيلـــــــي بزرگتر بودم...!
Posted by By maryami August 25, 2004Posted inUncategorized جديد ترين استعداد منحصر به فردي كه در خودم كشف كردم، قدرت بي نظيرم در گم كردن كليد هاي مختلف در كوتاهترين زمان ممكنه است. امروز قفل سومين كمد را…
Posted by By maryami August 23, 2004Posted inUncategorized410 Comments مهربان! زين پس اگر خواستي نفرين كني، كمي مهربان تر، ملايم تر، آرام تر.... مُرديم از استخوان درد!
Posted by By maryami August 21, 2004Posted inUncategorized تلقين مي كنيم 3 2 1 : «من همه آدمها را دوست مي دارم،من همه آدمها را دوست مي دارم من همه آدمها را دوست مي دارم،من همه آدمها را…
Posted by By maryami August 18, 2004Posted inUncategorized زندگي را اگر كمي از بالا بنگريم زندگي را اگر از كمي بالا بنگريم شايد كه كمي تنها كمي زيباتر سبك تر آرام تر و خداگونه تر باشد...
Posted by By maryami August 17, 2004Posted inUncategorized افتخار مي كنم كه در پست ترين لحظه هاي زندگي ام از تو آدم تر بوده ام!
Posted by By maryami August 16, 2004Posted inUncategorized از تمام کسانی که توی ساختن کابوس های شبانه ام با من همکاری میکنن سپاسگذارم....