تا به حال
غمگين كه شده اي
تنهايي را كه چشيده اي
درد را كه حس كرده اي
صداي شكستن خود را كه شنيده اي
از دوستيهايت دلسرد كه شده اي
بغض هايت را كه فرو داده اي
زير بار حرف زور كه رفته اي
حرفهايت را كه بلعيده اي
غم را كه معنا كرده اي
دلتنگ كه شده اي
از همه گريزان كه شده اي
خُرد كه شده اي
فحش كه خورده اي
دندان درد را كه كشيده اي
استرس را كه درك كرده اي
خستگي را كه لمس كرده اي
از ان قرص پينك ها كه خورده اي
ضعف را كه در وجودت حس كرده اي
احساس پوچ بودن را كه كرده اي
از خودت بيزار كه شده اي
….
پس ميتواني بفهمي حال اين روزها ي سبز تلخ بهاري مرا…