بد جوري، افتاده ايم در loop ِ rest! Somebody، ctrl+breakبگيره، Pleaaaaaaaaase!

دلايل كاملا منطقي ـ عقلاني و احساسيي وجود دارد كه من الان به جاي نوشتن اين مزخرفات، بايد زار بزنم،دانه دانه شيشه هاي خانه را خورد كنم، ديوارهاي اتاق تازه…

هيچ چيز بيشتر از يك آسماني آرام، مملو از ابرهاي بهاري بدون قطره اي باران، حال مرا نميگيرد! حال و روزگرفته اي داريم اين روزهــا…!

به اين قالب لطيف و پروانه اي و لاولي اينجا كاري نداشته باشيد، قول ميدهم تا آخرش رو فقط غر بزنم!

ديدي گاهي وقتها دلت ميخواد زمان حل بشه، كِش بياد،دوبل بشه… هر موقع اينجور هوسي كردي، بيا روزهاي من رو بگير همه اش مال تو!

مــــا چون ز دري پاي كشيديم كشيديم امـيد ز هـــر كس كه بـــــريديم بــــــريديم دل نيست كبوتر كه چو برخــــاست نشيند از گوشه بامي كه پـــــــريديم پــــــــريديم!

و هركس كه ما را سه بار عصباني كند، و روي خط اعصابمان برود، برايش گورستاني از آتشي بس عظيم ، در ذهنمان مي سازيم و در آنجا هيچ گوري…

الهي سقف آرزوت خراب بشه روي سَرِت بياي و ببيني كه همه حلقه زدن دور و بَرِت…