عجبا

چه هفته پر فراز ونشيبي داشتيم ما!

كلا هر چي دلم خواسته تا حالا نوشتم،

برام هم هيچ اهميتي نداشته بقيه چه برداشتي ميكنند،

اما اين يك بار رو به خاطر اين كه بر و بچه هاي فاميل زياد اينجا پيداشون ميشه

و قرار بوده كسي نفهمه،

نمي گم كه ساعت نه شب وقتي اخرين نتيجه تست چشمم براي ليزر منفي شد نشستم

زار زار وسط كلينيك جلو ملت گريه كردم!

من خنثي شدم!اون تيكه وسطه آهن ربا كه نه به سر منفي گرايش داره نه به سر مثبت!

ارزشهام مردند،ديروز مراسم خاك سپاريشون بود،رفتم سر قبرشون زار زار خنديدم به

خودم و خودشون!

همه چيز رو ميتونم تحمل كنم جز اينكه كسي مرتب چكم كنه،براي آدمي مثل من كه عادت

كردم هر جور دلم ميخواهد رفتار كنم،اينكه هي ازم سوال بشه چرا تو فكري؟ ناراحتي ؟

چيه خوشحالي؟و….. برام غير قابل هضمه، چه برسه به اينكه بخوام كنترل بشم!

بردارين اون ذره بين لعنتي رو از رو من!!!

يك نقطه مشترك بين خودم و سيستر پيدا كردم،من هر وقت جايي ميرم،بيشتر از همه چيز

دلم واسه اتاقم تنگ ميشه و اون بيشتر از همه دلش براي من!!

خدا شفاش بده،كي قراره اين بچه بزرگ بشه نمي دونم، هنوز درك نكرده چه خواهر

گند مزخرفي داره! آخي حيووني!

ببين خانوم محترم،من اگر ميخواسنم حرف دلم رو بهت بزنم،مي زدم اعتماد به نفست رو از

ايني كه بود درب و داغون تر ميكردم،يك جوري كه حالا حالا ها نتوني برگردوني سر جاش!

براي اولين بار حرف دلم رو خوردم و كلي اراجيف ساختم و ازش تعريف كردم« شما خيلي

خوشبختي،به به چه زندگي خوبي داري،چقدر مثبتي ،فلاني،بهماني،…»

برگشته با يك لحن ملتمسانه اي ميگه چشم نزني من رو تو رو خدا!!!!

بي

capacity!

راستي اينجا يك وبلاگه كه من قراره توش چرت و پرت بنويسم،آب دستتونه بريزيد دور بريد بهم راي با امتياز 25

بدين كلي جايزهاي خوب خوب گيرم مياد ،قول ميدهم عكس جايزه هام رو بذارم تو وبلاگم

شما هم ببينيد: )

و كلام اخر

قرارداد ميكنيم

دو نقطه ايكس پريم =آدمك hate!