و من سگ شدم! اين سه روز آخر كلاسهاي ايرانگردي ـ جهانگردي رو مثل سگ خنديديم،يعني اونقدر خنديديم كه ديگه نفسمون بالا نميومد،يك جوري كه واقعا من اون آخرهاش احساس…
%%@@@@@%%%@@@@%%@@ %%%%%%%%%%%%%%%%@ من:@ مهندس:% (ااينجا من و مهندس شركت داريم تو سر خودمون ميزنيم تا منظورمون را به هم ديگه حالي كنيم) يك خانوم چاقي اومد تو اتاق دو خط…