در انتهاي درخت فارت بودم،
كه تو آمدي
و مرا با مخ به زمين كوباندي،
و من چقدر خوشحالم،
و از تو سپاسگذار!
چرا كه از آن بالا آنقدر همه ريز بودند،
كه
به چشمانم براي ديدنشان فشار مي آمد!
Posted inUncategorized
در انتهاي درخت فارت بودم،
كه تو آمدي
و مرا با مخ به زمين كوباندي،
و من چقدر خوشحالم،
و از تو سپاسگذار!
چرا كه از آن بالا آنقدر همه ريز بودند،
كه
به چشمانم براي ديدنشان فشار مي آمد!