Posted by By maryami May 15, 2003Posted inUncategorized هفته پيش سر كلاس آز سيستم عامل استاد گفت :اگر كلاس نداريد امروز يك ساعت بيشتر بمونيد ،من گفتم استاد من كلاس دارم گفت چه كلاسي؟ و بعد از اينكه…
Posted by By maryami May 14, 2003Posted inUncategorized من آخر نفهميدم ملت اول با هم آشنا بودند،بعد وبلاگ زدند يا اول وبلاگ زدند،بعد با هم آشنا شدند؟!!
Posted by By maryami May 12, 2003Posted inUncategorized الان، فقط دلم ميخواهد برم يك جاي آروم، يك شبانه روز رو كامل بخوابم! بدون اينكه مجبور باشم به اين همه كار و كلاس و پروژه و درس فكر كنم!بدون…
Posted by By maryami May 12, 2003Posted inUncategorized با تو بودن، باعث ميشه قدر ديگران رو بيشتر بدونم. ممنونم!
Posted by By maryami May 12, 2003Posted inUncategorized سرزمين شادی آيا به سرزمن شادی ها گذارت افتاده جايي که هر روز همه شادند و دلشاد همه ش لطيفه می گويند و آواز می خوانند آوازهای شاد شاد آنجا…
Posted by By maryami May 11, 2003Posted inUncategorized امروز يكي ديگر از آدمهاي ساده و خوب نيمكره شمالي ذهن من خط خورد، و حال، باز من ماندم و يك دوست خوب و دايي جان عزيز!
Posted by By maryami May 10, 2003Posted inUncategorized بده اينجوري به خدا آخه عزيزم، با طعنه و عصبانيت حرف زدن، كه آدم خالي نمشه! چوبي ،چماقي،چيزي... جون من راحت باش!
Posted by By maryami May 9, 2003Posted inUncategorized اندر حوادث ناگوار دو ماه اخيردر خانواده ما: سركار محترم دخترخاله شفيق ،جديدا در يك امتحان نميدونم چي چي پزشكي در لندن پذيرفته شدند. جناب آٌقاي پسرخاله، فوق تخصص جراحي…
Posted by By maryami May 8, 2003Posted inUncategorized ميدونم رفتن من واقعا برات سخته،خيلي روت فشار مياره، ،يك جورايي عصبي ات ميكنه، داغونت ميكنه،مـيفهمم. آدم هميشه به يكي كه بتونه بهش زور بگه نياز داره، به يكي كه…