هميشه مواظب بودم تو روياهام كاخ نسازم، بلكه اگر با يك خرابه مواجه شدم زياد ناراحت نشم. اما امروز از اون كاخ لعنتي كه بقيه برام ساختند دارم با مخ…

ما انسانهاي نرمالي هستيم، ما در حالت عادي كمتر همديگر را تحمل ميكنيم و در حالت غير عادي در تحمل و احترام هم افراط ميكنيم، ما انسانهاي نرمالي هستيم عده…

وقتي سرهنگ بهم گفت برو پايين قبولي ميخواستم داد بزنم،حالا حالا ها اينقدر خوشحال نشده بودم.باورم نميشد دفعه اول بتونم قبول بشم.آخه همه اونهايي كه اونجا بودند حداقل بار دوم…

خيلي خسته ام،به اندازه همه روزهاي زندگيم امروزكار كردم،روز سختي بود.

اينكه تو چه جور باشي مهم نيست، مهم اينه كه من حق ندارم در موردت اينطوري فكر كنم..!

امروز با خوندن نامه ماريا كلي حالم بهتر شد،پدر سوخته هميشه درست موقعي نامه اش مياد كه واقعا به يك انرژي مثبت نيازمندم. عصر هم كه با اين بشر رفتيم…

وسط يك سراشيبي تند، و آدمهايي كه محكم دارند هلت ميدهند، چه جوري ميشه ايستاد،يك لحظه برگشت،يك كمي فكر كرد،دوباره راه افتاد؟

كارام حسابي تو سر هم خورده،حالا حالاها اينقدر بد نياورده بودم،يك احساس بدي دارم،ديگه اينقدر همه چيز داره فجيع پيش ميره كه امكان مهارش نيست،حالم از همه چي داره به…