Posted by By maryami January 23, 2003Posted inUncategorized در مقابل آن پيش فرض ذهني هميشگي ام«هيچكس را باور نكن» نميدانم چرا امروز از آن چيزي كه فهميدم اينقدر ناراحت شدم، شايد خيلي وقت بود كه فراموش كرده بودم…
Posted by By maryami January 22, 2003Posted inUncategorized اگر يك وقتي به كسي برخورديد كه احساس كرديد خيلي مرام داره يا اينكه خيلي آدم درستيه! هيچ وقت باهاش رابطه برقرار نكنيد،حتي دراين مورد با خودش هم صحبت نكنيد،…
Posted by By maryami January 21, 2003Posted inUncategorized اين هفته كه 4 تا امتحان پشت سر هم داشتم ،از بس از ذهنم كار كشيدم، مغزم واقعا قفل كرده بود.به طوريكه كه ديروز سر جلسه امتحان مهندسي نرم افزار…
Posted by By maryami January 19, 2003Posted inUncategorized ساعت12شب زنگ ميزني خونه مردم،آدم رو از خواب بيدار ميكني حرفي نيست ،ولي ديگه توقع نداشته باش دوباره من زنگ بزنم ببيني زنگ تلفنتون درست شده يا نه!؟
Posted by By maryami January 19, 2003Posted inUncategorized يه موقعي نه خيلي پيش ، اگر روزم خيلي خيلي بد نميگذشت ، اي بگي نگي راضي بودم! ولي حالا اگر روزم كاملا فوق العاده نباشه ، شبش همش حس…
Posted by By maryami January 17, 2003Posted inUncategorized يك حس غريب، يك دلتنگي ساده،يك خستگي زود گذر، يك مرحله ديگه كه بايد ازش به سرعت رد بشي، يك دلشوره عجيب از اينكه نكنه بموني، يك آهي از ته…
Posted by By maryami January 15, 2003Posted inUncategorized توبشر كار و زندگي نداري، هي مياي تو فكر من!