اولين بار كه مزه بي عدالتي رو چشيدم كلاس چهارم دبستان بودم.

موقعي كه معلممون سر جلسه امتحان جواب سوالها را بهم ميگفت

و به خاطر همين ثلث اول و دوم شاگرد اول بودم و ثلث سوم شاگرد

سوم!يا اون موقع كه مسابقات علمي داشتيم مديرمون گفت كه هر سه

نفر اول كلاس يك نمره آوردين و بايد قرعه كشي كنيم.اون موقع اسم

من از قرعه بيرون اومد.(تنها دفعه اي كه تو عمرم قرعه به نامم در اومده

بود!)بعد فهميدم همه اينكارا يك نمايش بوده و ميخواستند كه من برم

مرحله نهايي.آخرشم نفهميدم چرا؟ولي ميدونم ناظم مدرسه ناظم مامنم هم

(!بوده بود(عجب فعلي شد

نميدونم به هر حال بي عدالتي برام خيلي شيرين بود.

ولي اولين دفعه اي كه واقعا فهميدم چقدر تبعيض دردناكه كلاس دوم

راهنمايي بودم اون روز ما امتحان فارسي داشتيم دو تا از اين خانمهاي

تربيت معلم اومده بودند سر جلسه امتحان. تو يك سوال همه شك داشتيم

من رفتم پرسيدم بهم جواب نداد ولي جواب يكي از بچه هاي خودشيرين

كلاس كه هميشه اداي دختراي سنگين و مودب رو در مي اورد و با هم

كارد و پنير بوديم رو داد.امتحان كه تموم شد من تا فهميدم رفتم سراغ

مديرمون و داد و بيداد كه اينجا حق من خورده شده

(چه حق بزرگي ام بوده)

مديرمون گفت حالا تو برو سر كلاس من خودم درستش ميكنم.اما

من به اين حرفش قانع نشدم.سر كلاس كه رفتيم از جام بلند شدم و

شروع كردم به سخنراني كه حق ما پايمال شده و.. . بعدم زدم زير

(گريه بلند بلند!(خودمم نمي دونم اين همه اشك رو از كجا اورده بودم

يك سر و صدايي را انداخته بودم كه نگو و نپرس.بعد يكي از دوستام

كه جداً دمش گرم اون روز كلي ما رو روسفيد كرد،از گريه هاي من

عصبي شده بود و اونم زد زير گريه .بقيه بچه ها هم اشكشون در اومده

بود كه يكهو اين دوستم كه بيماري غش داشت ،افتاد و غش كرد!واي

اين تربيت معلمهاي بيچاره از ترس نزديك بود سكته كنند.خلا صه

امبولانس اومد و اين دوست ما رو بردند .و اخرشم نمره اون اون سوال رو

هممون گرفتيم. از اون روز به بعد كم كم به بيعدالتي عادت كردم.

يك وقتهايي به نفع خودم و يك وقتهايي به نفع بقيه!

ولي وقتي اون روز ها را با حالاي خودم مقايسه ميكنم كه كيلوكيلو نمره تو

دانشگاه جلوي چشمم به ناحق به بعضي ها داده ميشه و دم نمي زنم

به حال خودم افسوس ميخورم

من اون روزامو ميخوااااااام