“براي خودم”
اين نيز بگذرد /….
||
/\


روزهاي غم.غصه ،ماتم/روزهايي كه نااميدي و پوچي تا مغز استخوانت را ميسوزاند/روزي كه خبردار ميشوي بهترين ومهربان ترين دوستت مادرش را از دست داده است/دوستي كه نميتواند گريه كند و داد بزند/صبورانه سكوت ميكند و از درون ميشكند/و تو شاهد زجر كشيدنشي/بدون پدر و مادر!/آري زندگي خيلي زيباست بايد لبخند زد/لعنت بر تو!
شبهاي قشنگ پاييزي به بدترين نحو ميگذرد/غم غصه ماتم و پوچي كه برايت اثبات شده است/شبهاي فرو دادن بغضهاي نشكفته/شبهاي ارام آرام اشك ريختن براي يك دوست از ترس بيدار شدن ديگران/ غم خوردن/شبهايي كه پي ميبري تنها تر از آني هستي كه تصورش را ميكردي/گاهي وقتها به خاطر پيدا كردن يك نفر كه عمق ناراحتي ات را درك كند /-نه كه تنها گوش دهد و نصيحتت كند -/بايداسامي آدمهاي زندگي ات را بالا و پايين كني و سرانجام دلت ماريا را بخواهد كه كيلومترها دوراست و يا لعيا را كه از وقتي متاهل شده است كمرنگ شده است/
ميداني تصور اينكه يك دوست چگونه ميتواند زير بار اين همه غم دوام بياورد برايم باورنكردني است/صداي مادر مهربانش مدام در گوشم ميپيچد /
زندگي بي ارزش تر از آن است كه بشود حتي بي ارزشي اش راتصور كرد/
آري اين نيز بگذرد….