يك صبح لعنتي با اتمام كابوس لعنتي ديشب لعنتي اش آغاز ميشود/
با تشديد درداثرات پاكسازي پوست لعنتي ديروز عصر لعنتي اش شكل ميگيرد/
با صداي تلفن لعنتي يك دوست ادامه مي يابد و با شنيدن خبر از دست دادن يك
دوست بسيار لعنتي به اوج ميرسد/
ظهريك روز لعنتي باحضور در يك بانك صادرات لعنتي با يك پوشش بسيار لعنتي تداوم
مي يابد/ و با شكسته شدن يك عينك لعنتي در اوج خستگي به نقطه عطف خود ميرسد/
عصر لعنتي يك روز لعنتي با رفتن به مراسم عذاداري همان همكلاسي لعنتي به زيباترين
قسمت لعنتي اش ميرسد /و ساعتهاي لعنتي شبِ لعنتي ِ يك روزِ لعنتي، با اشك / آه/
غم/غصه/ و حسرت خاطرات قديمي لعنتي سپري ميشود/
لحظات اخر شب لعنتي يك روز لعنتي با غرولندهاي يك خانواده به خاطر تاخيرهاي لعنتي
يك مريم آي لعنتي تمام ميشود و با پي بردن به بي ارزشي اين دنياي لعنتي به پايان لعنتي
ميرسد!