دخترخاله: راستی پسر خانوم فلانی همسایه ما رو میشناختی
من: منظورت همسایه سابق ماست. هم بازی بچگی من و داداشه
دخترخاله: یعنی هم بازی بچگیت بود؟
من: اونی که همسن منه بود.نه بزرگه
دخترخاله: نه بزرگی رو میگم
من: خوب؟
دخترخاله: راستی مامان بزرگم اینجاست
من: خوب؟
دخترخاله: هیچی ازدواج کرده
من: ببین من از وقتی خبر فوت دخترعمه ام رو شنیدم توی چت , همیشه این توهم رو دارم که یکی بهم خبر فوت میده توی چت, لطفا دیگه جملت رو نیمه کاره قطع نکن و گرنه توی دلم تصور میکنم که فوت کرده
دخترخاله: …..
من: یعنی می خوای بگی فوت کرده؟
دخترخاله: آره
من :
Posted inLife Stories Malaysia